سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*فیض زندگی*

امام زمان آمدنی نیست آوردنی است...

اکسیر نجات و رستگاری در گرو معرفت امام...

در پست قبل گذشت:

زندگی عاقلانه و حیاتِ شایسته ی انسانی در گرو اجابت دعوتی است که از جانب خدا و

رسول او صلی الله علیه و آله وسلم (و جانشینان بر حق ایشان) می باشد. بنابراین رابطه

ولوی برقرار کردن با امام معصوم علیه السلام ضروریِ حیات عاقلانه هر فردی است.

به تعبیر قرآن کریم فاقد آن، مرده و کمتر از انعام است.

و اما این پست:

مسلماً منظور از شناخت امام، دانستن نام پدر و مادر بزرگوار حضرت و روز و ماه و سال ولادت

با سعادت ایشان نیست. چرا که چنین اطلاعاتی گرچه لازم است ولی راه گشای رسیدن به

حیات عاقلانه و سعادت بشری نیست، پس شناختی دیگر مدّ نظر ائمه ی اطهار علیهم السلام

می باشد. شناختی که ثمره آن هدایت باشد.

مسئله معرفت امام همواره در طول تاریخ متعبدین و مسلمانان امری ضروری و مهم بوده است،

چه بسا تعدادی از اصحاب و پیروان ائمه علیهم السلام که از شناخت واقعی ولیّ خدا محروم

بودند، در برهه های مهم تاریخ بواسطه عدم معرفت امام، بهره شان، زی و مرگ جاهلانه بوده.

از آن قبیل است، فرقه های اسماعیلیه، زیدیه و... که به جهت عدم شناخت از راه امام

معصوم منحرف شدند. تفکری در تاریخ و تورقی در اوراق زندگانی ائمه علیهم السلام و

فرمایشات حضرات معصومین، نشان می دهد این شناخت در دوران غیبتِ ولی خدا مسلماً

امری مشکل تر خواهد بود و برای گمراهی در این عصر از جانب دشمنان جلوه های فراوانی

مهیاست. از این رو در کلام گهربار و نجات بخش ائمه علیهم السلام به مداومت بر دعای ذیل

در عصر غیبت بسیار سفارش شده است، چرا که راه شناخت را مو به مو به ما می آموزد.

«اللَّهُمَّ عَرِفنِی نَفسَک فَإنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنِی نَفسَک لَم أعرِف نَبِیَّک

اللَّهُمَّ عَرِّفنِی رَسُولَک فَإنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنِی رَسُولَک لَم أعرِف حُجَّتَک

اللَّهُمَ عَرِّفنِی حُجَّتَک فَإنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنِی حُجَّتَک ظَلَلتُ عَن دِینِی.»[1]

به واقع این شناخت، چه شناختی است که رسیدن به آن مترتب بر شناخت رسول اکرم

(صلی الله علیه وآله و سلم) و شناخت پیامبر اکرم مترتب بر شناخت خداوند جلّ و أعلی است؟

تا انسان ذات مقدس یگانه ای را که هستی بیکران و علم بی پایان و قدرت مطلق و حکمت

سرمد است، نشناسد و با صفات جمال و جلال الهی آشنا نشود، و نداند چنین ذات مقدسی

همواره با اوست و از خودش به او نزدیکتر است و هر چه برای او خلق نموده برای هدایت و

سعادت بشر است، نمی تواند بفهمد و درک کند که فرستاده چنین ذاتی چه خصوصیاتی دارد.

مسلم است تا درک صحیح و درستی از پیامبر خدا حاصل نشود نمی توان شناخت دقیق و

مناسبی از ولیّ و جانشین پیامبر خدا پیدا کرد.

حاصل این شناخت ناقص، به خطا افتادن در تشخیص جانشین پیامبر است. مبنای سقیفه

بنی ساعده وانتخاب جانشین به این طریق، نتیجه شوم این نقص و عدم معرفت است.

با چنین نگاهی پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم در حد یک زعیم و والی فرض شده اند،

در حالیکه حضرت شخصیتی هستند که واسطه فیض الهی می باشند.

بِکُم فَتَحَ الله وَ بِکُم یَختِم... رحمة للعالمین و بهانه آفرینش هستند.

قرآن کریم اینگونه در مورد حضرت می فرماید:

*مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی*إن هُو إلاَّ وَحیٌ یُوحَی*[2] و...

اکنون با کسب شناخت حضرت حق جلّ و أعلی و وجود مقدس حضرت خاتم

صلی الله علیه و آله و سلم می توان به شناخت صحیحی از جانشین ایشان رسید. 

کلیدی که امیر المؤمنین علیه السلام در اختیار حق طلبان قرار می دهند، چنین است:

"أعرفوا الله بالله و الرسول بالرسالة و أولی الأمر بالمعروف و العدل و الإحسان"[3]

خداوند را با الوهیتش بشناسید و رسول را با رسالتش و اولی الامر را با عمل به معروف

و حفظ و اجرای عدالت و عمل بر اساس احسان بشناسید.

بنابراین شناخت صحیح امام با معرفت به امامت و ویژگی های ایشان حاصل می شود.

به گونه ای که هر چه در سیره و سنت امام دقت و تأمل نماییم چیزی خارج از جمال و

جلال الهی نخواهیم یافت. ذوات مقدس ائمه علیهم السلام متجلّی صفات خداوند و

نمونه انسان کامل و مخلَص هستند.
...
الهی لک الحمد. دوستان عزیز حال که تا حدودی ضرورت وجود امام را دریافتیم بر آنیم

تا بر معرفتمان بیافزاییم... دیدیم چه چیز بهتر از معارفی که از خود امامان علیهم السلام

برجا مانده است...همان ها که تجلی صفات خداوند در بین ما هستند.

إنشالله در ادامه با درج نکاتی از دعای شیرین و دوست داشتنی عهد درخدمتتان هستم.

 

بعون الله الملک الأعلی                                              بنت العبرة

 


 1. کافی ج 1، ص 337

 

2.سوره مبارکه نجم، آیات3-4  
3.التوحید، صدوق، ص288  


[ شنبه 91/7/15 ] [ 10:59 عصر ] [ در مدار موعود ]

مهربانی ها

زندگی برابر با مرگ

 

سلام بر پیشوایان نور

به اعتقاد ما مرگ و حیات نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین

(علیهم‏ السلام) یکسان است؛ همانطور که در اذن دخول حرم های شریف می خوانیم:

 خدایا! من در غیبت صاحب این مزار و حرم شریف مانند حیات مبارک او معتقد به احترامش

هستم. خدایا! من می‏دانم که رسول تو (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلفای تو (علیهم ‏السلام)

زنده‏ اند و پیش تو روزی می‏ خورند، مرا می‏ بینند، کلام مرا می‏ شنوند و سلامم را جواب

می‏ دهند، لیکن تو کلام آنها را از گوش من پوشاندی.

ادامه مطلب...

[ شنبه 91/7/8 ] [ 10:36 عصر ] [ در مدار موعود ]

مهربانی ها

بیایید زنده بمانیم...

در پست قبل گذشت:

از منظر وحی، معیار جاهلانه زیستن و جاهلانه مردن، آشنا نبودن انسان با خدای خویش و

نمایندگان خداوند متعال است. وجود هدایت تکوینی و تشریعی نشان می دهد که جاهلیت

مدرن، جهلی معاندانه و از سر لجاجت می باشد.

و اما این پست:

در فصیح ترین کتاب و کلام جهان،*قرآن کریم*آمده است:

وحی الهی و ارشاد نبوی عامل حیات بخش جوامع بشری است.

«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُوا استَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یحُْیِیکُم...»[1]

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید اجابت کنید خدا و رسولش(ص)را زمانى که شما را مى‏ خوانند

،بدانچه زنده‏ تان مى‏ سازد...

هر عقل سلیمی می پذیرد، سزاوارترین فرد بر نسخه سعادت و جاودانگی هر موجودی خالق آن

می باشد که به تمام قابلیت ها و زوایای وجودی او آگاه است و قطعاً مطمئن ترین راه، برای

رسیدن به مطلوب و کمال است.

"لله وَ للرَّسُول" قرآن کریم وحی و نبوت را عوامل احیاگر و اکسیر حیات جامعه بشری می داند و

به ما معرفی می کند. تنها آنچه خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم تو را بدان دعوت

می کنند مایه ی حیات توست ای انسان.

یاد حدیثی از رسول اکرم(ص) می افتم: حدیث شریف ثقلین...

قرآن و عترت... لله و للرسول...

چه زیبا آینه یکدیگرند قرآن و عترت و نه آینه، که مطابق اند.

که وحی، قرآن نازل است و ائمه اطهار (علیهم السلام) قرآن صاعد و قرآن ناطق اند.

آری "وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی* إِن هُوَ إلاَّ وَحیٌ یُوحَی"[2] و هرگز از روی هوی و هوس سخن

نمی گوید. و آنچه می گوید جز وحیی که به وی می شود نمی باشد.

و معصومین علیهم السلام نیز چیزی جز وحی نمی گویند، که کلام گهربارشان تفسیر و تأویل

قرآن کریم است.

که فرمودند: اگر حدیثی از ما یافتید که مخالف با قرآن است به دیوار بزنید از ما نیست.

قرآن کریم صاحبان اندیشه جاهلی را مرده می داند همان ها که با عناد و دشمنی با عوامل

حیات بخش بشر با دست خویش، فطرت خود را کشتند و خود را در زندگی جاهلانه غرق کردند.

"لِیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَِقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِین"[3]

تا هر که را زنده دل است بیم دهد و آنان هم که کافر و مرده دل اند گفتار خدا در باره آنان محقق

شود. اعجاز جاویدان رسول اکرم (ص) در این آیه نورانی زنده را در مقابل کافر قرار داده است.

بیان دقیق و عمیق وحی چه زیبا، بعید ها را برای ما قریب می کند تا سره را از ناسره باز شناسیم.

نمی فرماید انسان یا زنده است یا مرده؛ زنده یا مؤمن است یا کافر .

بلکه چون برحسب حقیقت و باطن امر، کافر و مرده برابرند در همان ابتدا اینگونه تقسیم می کند

که انسان یا زنده است یا کافر !

آری برترین کتاب آفرینش حیات حقیقی را تنها از آن اهل ایمان می داند.

کسی که فاقد عوامل حیات و سعادت جامعه بشری در زندگی خود باشد در واقع فاقد حیات

انسانی و عاقلانه است

و خود را از آن موهبت بزرگ محروم ساخته و حیات حیوانی و جاهلانه را برگزیده.

أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون."[4]

ایشان چون چهارپایانند بلکه آنان گمراه‏ ترند(چرا که با این همه امکانات باز هدایت نمی شوند)

ایشان همان غفلت ‏زدگانند.

همانطور که اگر فردی عالماً و عامداً دربرابر حقانیت و حقیقت قرآن کریم خضوع نکند و آن را نپذیرد

و کلام الهی را نشناسد، در فرهنگ قرآن مرده می باشد، کسی هم که با امام خویش رابطه ولوی

بر قرار نکند و ولایت امام خود را برنتابد و یا آن را نشناسد، حقیقتاً مرده است و هرگز از حیات و

زندگی مدّ نظر قرآن بهره ای نبرده است.

سزاوار نیست خود را از برخورداریِ بهترین حیاتی که خالق هستی برایمان تدارک دیده محروم کنیم.

پس بیایید زنده باشیم...

در پست بعد إنشاءالله به این مسأله که منظور از شناخت چیست... می پردازیم.

 

بعون الله الملک الأعلی                                         بنت العَبرَة 


  1.سوره مبارکه انفال آیه24
2.سوره مبارکه نجم آیات 3و4
3.سوره مبارکه یس آیه 70
4.سوره مبارکه اعراف آیه 170


[ جمعه 91/6/31 ] [ 12:0 صبح ] [ در مدار موعود ]

مهربانی ها

از جاهلیت بادیه ای تا جاهلیت مدرن...


در پست قبل گذشت:

مرگ برهه ای از حیات بشر است و رابطه ای تنگاتنگ با شیوه و سیره زندگی فرد دارد.

کَمَا تَعِیشُون تَمُوتُون وَ کَمَا تَمُوتُون تُبعَثُون:

همانطور که زندگی می کنید می میرید و همانطور که می میرید مبعوث می شوید.[1]

و هر انسانی میوه و ثمره زندگی خود را در مرحله ای به نام مرگ می چشد.

و اما این پست: 

«مرگ جاهلی و معیار زندگی جاهلانه در فرهنگ وحی»

ممکن نیست کسی قدحی را پر کند از زهری تلخ و در آخر کار شربتی نوشین بنوشد

و ممکن نیست کسی قدحی را با شربتی نوشین لبریز کرده باشد و جام زهر بنوشد.

پس حیات جاهلی، مرگ جاهلی و زندگی عاقلانه، مرگ عاقلانه در پی دارد. و زندگی جاهلانه را

مپندار که فقط یک مصداق دارد و بس،

نه عزیز برای آن مصادیق و مراتب گوناگونی است، از سطحی و دون، تا عمیق و عالی.

آنچه تا ظهور مبارک حضرت ولی عصر (روحی فداه) به نام جاهلیت در سخنان گهربار ائمه ی اطهار

(علیهم السلام) مذکور است، نه به معنای فقدان و کمبود تمدن و مظاهر زندگی انسان، و

عدم رفاه است، و نه به معنای دارا بودن صنعت مدرن و امپراطوریهای بزرگ،

که این امور را همواره بسیاری از مترفین و جاه طلبان داشته اند.

همان هایی که قرآن سرگذشت آنان را بیان می کند و آنان را مستوجب عقاب الهی معرفی می کند.

مثل قوم عاد که در صنعت شهرسازی پیشرفته بوده اند.

«إرَمَ ذَاتِ العِمَادِ * الَّتِی لَم یُخلَق مِثلُهَا فِی البِلاَدِ»[2]

همان قوم ارم، شهری که بناهای ستون دار داشت. و نظیرش در هیچ سرزمینی ساخته نشده بود.

همانند قوم ثمود که با کوه ها برای خود خانه های مستحکم می ساختند و در این صنعت سرآمد

دوران خود بودند. «وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخرَ بِالوَادِ»[3]

و قوم «ثمود» که صخره‏هاى عظیم را از (کنار) درّه مى‏بریدند.

قرآن کریم با بیان سیره و سرگذشت چنین اقوامی به ما می فهماند که این اقوام علی رغم برخورداری

از فنون و پیشرفتهای شگرف و رفاه اجتماعی غرق در جاهلیت بودند و سر انجام آنان هلاکت بود.

از منظر وحی : معیار جاهلانه زیستن و در نتیجه جاهلانه مردن،

آشنا نبودن انسان با خدای خویش و نمایندگان خداوند متعال است.

اکنون این سؤال پیش می آید که انسان چگونه می تواند به این معرفت و شناخت برسد ؟!

خداوند متعال بر اساس حکمت و علم و رحمت واسعه اش بر خود واجب کرده که بشر را به سوى

سعادتِ حیات و کمالِ وجودی اش هدایت کند.

در واقع این نوع هدایت موجودات را به وسیله پروردگار، زیر پوشش نظام آفرینش و قانونمندی هاى

حساب شده ی جهان هستى با توجه به قابلیتهایی که در خلقت آنها نهاده شده هدایت تکوینی

می گویند. "رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى"[4]

پروردگار ما همان کسى است که همه چیز را آفرید و سپس آن را هدایت کرد.

و اما در مورد انسان هدایت عام و تکوینی، یا همان فطرت، به این معنی است که خداوند متعال

هستی انسان را به الهامى مجهز کرده که با آن، اعتقاد حق و عمل صالح را تشخیص می دهد،

"وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها *فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها"[5]

و سوگند به جان آدمى و آن کس که آن را با چنان نظام کامل بیافرید.*

و در اثر داشتن چنان نظامى خیر و شر آن را به آن الهام کرد.

هدایت فطرى به عنوان "لازمه خلقت بشر" در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسویه موجود است.

این هدایت به منزله نشان دادن مطلوب است.

قسم دوم هدایت کلامى است(هدایت تشریعی): که از طریق دعوت انجام مى‏شود، یعنى خداى

تعالى انبیاء را مبعوث و کتب آسمانی را نازل می کند

و به این وسیله پیش پاى بشر را در زندگیش روشن می نماید و سعادت و شقاوتش را بیان می کند.

این دعوت به طور مدام در بین بشر جریان داشته، و به وسیله دعوت فطرت تایید می شده،

هم چنان که قرآن کریم می فرماید:

رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ" [6]

اینان رسولانى بودند که بشر را بشارت داده و انذار مى‏کردند، تا حجت بر مردم تمام شود،

و مردم دیگر بهانه‏اى براى گمراهى نداشته باشند.

و هدایت تشریعی به منزله رساندن به مطلوب است.

در واقع وجود این دو هدایت و تأملی در سیر آنها نشان می دهد که جاهلیت مدرن، جاهلیتی معاندانه

است. همانهایی که در آن دوران اقدام به کشتن و نابود کردن پیامبران و فرستادگان خدا می نمودند،

اکنون نیز از جای ننشسته اند و قصد محو و نابود کردن تعلیمات و احکامی را نموده اند، که پیامبران

آورده اند. "یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون"[7]

می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند،

و خدا تمام کننده نور خویش است هر چند که کافران کراهت داشته باشند.

...

از آنجایی که این مبحث کمی طولانی بود ناچار شدم آن را در دو پست تقدیم دوستان نمایم.

به راستی عوامل حیات بخش جامعه بشری چیست؟

پاسخ این پرسش در پست بعد...

 

"بعون الله الملک الأعلی"                                                    "بنت العَبرَة"


1.عوالی اللآلی ج4 ص72
2. سوره مبارکه فجر آیات 7و8.
3.سوره مبارکه فجر آیه 9
5.سوره مبارکه طه آیه50
6.سوره مبارکه شمس آیات 7و8
9.سوره مبارکه نساء165
10.سوره مبارکه الصف آیه8



[ دوشنبه 91/6/20 ] [ 7:47 عصر ] [ در مدار موعود ]

مهربانی ها

راهی به سوی نور...

 

«یا ولی المؤمنین»

بر اساس فرمایش گهربار مولای متقیان امیر مؤمنان علی(علیه السلام) که می فرمایند:

"بدانید که در قرآن خواندنی که تدبیر در آن نباشد و در عبارتی که با فهم توأم نباشد، خیری

نیست." بر آن شدیم تا از پیله انتظار زبانی مان بیرون بیاییم و در راه نیل به آرمانهای

مهدوی مان که فرج مولا و سرورمان حضرت بقیةالله الأعظم روحی فداه است،قدمی مثمر

ثمر بر اساس تدبر در متن و شروح ادعیه مرتبط به حضرت ولیعصر (عج) و چرایی امامت و

امام شناسی برداریم و با تکمیل و افزودن دانسته ها و آموخته های مان در مسیر

زمینه سازی ظهور مولا (عج) گامی ارزنده برداریم. از این رو بهتر دانستیم پیش از

پرداختن به متن و شروح ادعیه مذکور و استخراج مباحث امام شناسی از گستره ی

آن گنجینه های معنوی، روح زنگار گرفته مان را با تدبر درحدیث شریف  

"مَن مَات وَ لَم یَعرِف إمَامَ زَمَانَهُ مَات مِیتَةَ الجَاهِلِیَّة"[1] جلایی دهیم و پس از گشودن

پیله کسل و فشل نیرویی تازه از این آب حیات بگیریم. باشد که به برکت وجود حضرتش

رها شویم از تمام آنچه ما را از رسیدن و قرب به خداوند متعال و رضای او باز می دارد.

إنشاءلله

...

«یا ربَّ النُّور العظیم»

"مَن مَات وَ لَم یَعرِف إمَامَ زَمَانَهُ مَات مِیتَةَ الجَاهِلِیَّة"

اگر انسانی بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناسد تا مطیع ولیّ اش باشد به مرگ

جاهلی از دنیا رفته است.

در کلام  قرآن و وحی آمده است: "کُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوت" هر نفسی چشنده مرگ است.

با توجه به تعبیر مبارک قرآن کریم، این انسان است که مرگ را می چشد و آن را هضم می کند؛

نه اینکه مرگ در بر گیرنده نفس باشد. مانند اینکه کسی بگوید: آب را چشیدم، یا غذا را

چشیدم. بنابر این تعبیر دقیق، تفکری که مرگ را پایان زندگی انسان می داند تفکری غیر عاقلانه

و بی اساس است چرا که این انسان است که مرگ را در بر می کشد و می چشد نه مرگ انسان

را. پس چگونه است که در این تفکر مرگ را از بین برنده انسان می دانند؟!

آیه شریفه بیانگر این امر است که مرگ برهه ای از حیات انسان و بازتابی از زندگی او در

دنیاست. سنت الهی بر این رقم خورده که مرگ هر کس بازتابی از کل حیات او باشد و خلاصه

سیر و سیره او در دنیا. از این جهت است که هر کس در دنیا نیکو زیسته باشد و حیاتش برای

خودش و دیگران و جامعه اش ثمربخش باشد عصاره ای که از کرده ی خود نصیبش می شود

گوارا خواهد بود و بالعکس. در حقیقت مرگ جدا از زندگی نیست، بلکه  ثمره و میوه ی همین

لحظه های نابی است که به آسانی می گذرانیم و گاهی کمتر به خوب و مفید گذراندن آن

توجه می کنیم...! شاید حالا بهتر بفهمیم مضمون این حدیث شریف را که می فرماید:[2]

مرگ برای انسان مؤمن چون بوییدن بهترین گل و عطر و برای کافر همانند گزیدن مار و عقرب

است.

اگر بار خار است خود کشته ای                           وگر پرنیان است خود رشته ای

آن کس که امام زمان خود را نشناسد و با او پیوند ولایی برقرار نکند به وصیت هیچ یک از انبیاء

الهی عمل نکرده، چه رسد به سفارش خداوند متعال که می فرماید:

" یَا أیُهَا الَّذِینَ أمَنُوا أطِیعُوااللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الأمرِ مِنکُم..."[3]

در نتیجه مرگ او مرگ جاهلی است و چون مرگ عصاره زندگی است، معلوم می شود حیات او

هم حیات جاهلی بوده است.

تعبیر قرآن کریم از کسی که حیات جاهلی دارد تعبیر بسیار جالب و دقیقی است.

توصیه می کنم در پست بعدی آن را دنبال نمایید...

بعون الله الملک الأعلی                                    بنت العَبرَة


[1].بحار الانوار، ج32 ،ص 331
[2]
. للمؤمن کأطیب ریح یشمّه فینعس لطیبه وینقطع التّعب و الألم کلّه عنه و للکافر کلسع
الأفاعی و لدغ العقارب أو أشدّ. امام صادق ع
[3]سوره مبارکه نساء آیه 59



[ چهارشنبه 91/6/8 ] [ 4:12 عصر ] [ در مدار موعود ]

مهربانی ها

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه